بعضی جاها برایت می شود همه جا. می خواهی با خود نگه داری تا آخر زمان, بدون ذره ای تغییر. می خواهی بگذاریشان بر سردر خاطراتت, فکرت, وجودت. می خواهی برای آینده ات داد بزنی که ببیندشان, مدام به یاد بیاوریشان. جای خنده هایش در ذهنت را, جای صدایش در گوش, جای عطرش در بینی, جای چشمانش در فکرت را, جای پایش بر محبوب ترین و تمیزترین کفشت, جای لب هایش بر لبت را, جای موهایش در آن سوراخ تک افتاده ی بی قواره ی بغل داشبورد که همیشه می گفتی برای چه ساخته شده و اینک برایت زیباترین قسمت ماشین است, جای دستانش بر گونه ات را, جای وجودش بر قلبت که پمپاژ می شود, خود را در تک تک سلول هایت کپی می کند و برای ادامه ی زندگی ات به خود وابسته.

همه ی این "جاها" را باکره می خواهی, تا ابدالدهر, تا آخر زمان...

 

پ.ن. دوباره می نویسم, هر بار در برهه ای سخت از زندگی, به سخت ترینش نزدیکم.